دیلمیان
به استناد قول برخی از محققان از جمله اصطخری، جغرافیدان قرن چهارم هجری، تیره گیل یا گیلانیان در بیهپس یا بخش غربی سفیدرود و تیره دیلمیان در بیهپیش یا بخش شرقی سفیدرود که بیشتر از اراضی کوهستانی و مرتفع تشکیل میشده زندگی میکردند. اصطخری تصریح کرده که تختگاه پادشاهان دیلمی در رودبار است.
بر طبق روایت مورخین ایرانی و اسلامی در نیمه دوم هجری خاندان جستان بر دیلمان و گیلان فرمانروایی میکردهاند. بدیهی است قبل از جستانیان سلسلههای پادشاهی و فرمانروایان دیگری بر این خطه حکومت نمودهاند. اصطخری مولف مسالک الممالک و ابوسعد آوهای، نویسنده تاریخ ری متذکر شدهاند که پایتخت جستانیان رودبار بوده است. در کتاب "تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه" نیز نوشته شده است که تختگاه جستانیان، رودبار و الموت بود و هنگامی که این خاندان در برابر مسافریان دچار ضعف شد، تختگاه خود را به لاهیجان انتقال داد.
از آغاز کار جستانیان اطلاع زیادی در دست نیست. نخستین پادشاه مشهور این سلسله مرزبان پسر جستان است که معاصر هارون الرشید خلیفه عباسی است. طبری در حوادث سال 189 هجری از او به عنوان فرمانروای دیلم نام برده، مینویسد:
" در این سال رشید وقتی به ری رسید، حسن خادم را به طبرستان فرستاد و با وی سه نامه نوشت که یکی امان نامه شروین پدر قارن بود، دیگری امان نامه وندا هرمز جد مازیار بود و سومی امان نامه مرزبان پسر جستان فرمانروای دیلم بود. فرمانروای دیلم به نزد وی آمد که بدو چیز داد و جامه اش پوشانید و پس فرستاد. سعید حرشی نیز با چهارصد دلیر از طبرستان به نزد وی آمد که به دست رشید مسلمان شدند. وندا هرمز نیز بیامد و امان را پذیرفت و متعهد شنوایی و اطاعت و خراجگزاری شد، از جانب شروین نیز چنین تعهد کرد که رشید این را از وی پذیرفت و او را بازگردانید، هرثمه را نیز همراه وی فرستاد که پسر وی و پسر شروین را گروگان گرفت."
کسروی از این خبر نتیجه میگیرد که دیلمیان در این زمان دارای اهمیت و اعتبار زیاد بودهاند. وی مینویسد:
"در این خبر این نکته مهم است که هارون برخلاف پادشاهان طبرستان از مرزبان فرمانبرداری و باجگزاری نخواست؛ معلوم است که از دیلمان جای چنین توقعی نبود و خلفا از ایشان به همین اندازه خرسند بودند که متعرض مسلمانان نشوند و بی گفتگو است که خواستن خلیفه مرزبان را پیش خود به قصد دلجویی بود که بلکه از این راه از گزند و آزار پیاپی آن گروه آسودگی یابند و از اینجان توان دانست که دیلمان در این وقت چه اهمیتی داشتهاند."
پس از مرزبان پسرش جستان به پادشاهی گیلان و دیلمان رسید. از او نیز آگاهی دقیقی در دست نیست و حتی تاریخ فرمانروایی او را نیز نمیتوان به دقت تعیین کرد. فقط میتوان گفت که وی در نیمه اول قرن سوم فرمانروایی داشته است زیرا هنگام قیام داعی کبیر حسن بن زید به سال 250 هجری او در قید حیات نبوده و فرزندش وهسودان حکومت میکرده است.
در اواخر سال 250 هجری وهسودان چشم از جهان پوشید و فرزندش جستان جانشین او شد.
جستان پسر وهسودان معروف ترین پادشاه سلسله جستانیان است که نزدیک پنجاه سال فرمانروایی کرد. او نیز از متحدان داعی کبیر بود و با یکی دیگر از دعاة علوی به نام کوکبی روابط حسنه داشت. مدت کوتاهی از فرمانروایی جستان نگذشته بود که تصمیم به توسعه قلمرو خویش گرفت و با یاری داعی کبیر و کوکبی و مردیان آنها و گروهی از جنگجویان دیلمی به ری عزیمت کرد. عبدالله بن عزیز کارگزار طاهریان در ری قدرت مقاومت در خود ندید و راه گریز در پیش گرفت. مردم ری ناگزیر با پرداخت مبلغ قابل توجهی به جستان از در صلح و آشتی وارد شده، شهر را به او سپردند. جستان، احمد بن عیسی، یکی از نمایندگان داعی کبیر را به حکمت ری منصوب کرد و خود به قزوین عزیمت نمود. جستان به یاری جنگجویان دیلمی و علویان بر قزوین و ابهر و زنجان دست یافت ولی مدت تسلط دیلمیان و علویان بر این نقاط چندان به طول نینجامید. در اوایل سال 253 هجری موسی بن بغا به فرمان خلیفه المعتزبالله در راس سپاهی عظیم از بغداد به سوی قزوین حرکت کرد و این نقاط را از دیلمیان پس گرفت و حتی آنان را تا کوهستانهای دیلم تعقیب کرد.
جستان در سال 259 هجری یک بار دیگر به قزوین لشگر کشید و با محمد بن فضل قزوینی جنگ کرد اما کاری از پیش نبرد. یک سال بعد یعنی در سال 260 هجری یعقوب لیث صفار به جنگ داعی کبیر حسن بن زید رفت. جستان به یاری داعی کبیر شتافت. یعقوب در برابر لشگریان دیلمی و طبری دچار شکست شد و به خراسان بازگشت. پس از مرگ حسن بن زید، جستان با جانشین وی محمد بن زید متحد شد.
در اوایل قرن چهارم هجری، جستانیان بر اثر اختلاف شدید خانوادگی و نیز ظهور رقیب سرسختی چون کنگریان یا مسافریان رو به ضعف نهادند. موقعیت جستانیان تحت الشعا ظهور و پیروزی مسافریان قر ار گرفت به طوری که تصرف ارتفاعات دیلم از جمله رودبار را به این خاندان سپرده و تختگاه خود را به لاهیجان در ناحیه جلگهای انتقال داده بودند. بدین ترتیب از اوایل قرن چهارم در قسمتی از خاک گیلان و دیلمان خاندان دیگری به فرمانروایی برخاست که رقیب جستانیان بود. این خاندان به اسامی مختلف مسافریان، کنگریان، لنگریان، سالاریان و سلاریان نامیده شده است.
***
مهمترین قلعهای که مورد توجه حسن صباح و داعیان اسماعیلی قرار گرفت قلعه الموت در رودبار بود. در کتابهای جغرافیای قدیم نوشته شده که الموت مابین گیلان و قزوین بوده و به عبارت دیگر در مرز دیلمان قرار داشته است. آنچه مسلم است رودبار الموت جزو قلمرو پادشاهان دیلمان و گیلان به شمار میآمد و گاه نیز مقر فرمانروایی برخی از آنان بود.
مولف تقویم البدان به نقل از ابن حوقل مینویسد: "دیلم را کوههای بلندی است و شهری که مستقر پادشاه است رودبار نامیده شود. آل حسان آنجا باشند و ریاست دیلم در خاندان ایشان است."
یاقوت در المشترک میگوید رودبار قصبه بلاد دیلم است.
عطاملک جوینی نیز در مورد رودبار الموت چنین نوشته است: " و آن شهرک در ایام جاهلیت پیش از اسلام و در اسلام پیش از الحاد مرکز ملوک دیلم بوده است و در عهد ایام علاء الدین بغی و کوشکی آنجا ساختهاند."
زکریای قزوینی در آثار البلاد میگوید: "رودبار همه کوهپایه است و درخت و ساکنان آن دیلمیانند."
نویسنده کتاب فرقه اسماعیلیه ضمن نقل جمله زکریای قزوینی میافزاید: "گویی این هم یکی از وجوه دفاعی آن ناحیت است زیرا دیلمیان به سلحشوری و دلاوری سخت مشهور بودهاند."
ابواسحاق ابراهیم اصطخری در مسالک و ممالک (فصل مربوط به طبرستان و دیلمستان) مینویسد:
"زمین دیلمان بهر کوه است و بهری هامون. آنچ هامون است زمین گیلان است بر کنار درای خزر در زیر کوههای دیلمان و آنچ کوهستان است دیلمان اصلی باشد. پادشاه دیلمان آنجا مقام دارد و آن را رودبار خوانند و پادشاهان از جستانیاناند."
یاقوت حموی قلعه الموت را کلید و دروازه دیلمان مینامد و اهمیت آن را مورد تاکید قرار میدهد. قلعه الموت که بر فراز قلعه مرتفعی در دل البرزکوه ساخته شده بود در حدود 1828 متر از سطح دریا ارتفاع داشت و به وسیله دره حاصلخیر و محصوری احاطه میشد. راه رسیدن به این قله یک معبر باریک و پیچ در پیچ با سراشیبی تند بود. از میان رود الموت و از ین تخته سنگهای عمودی نیز کوره راهی وجود داشته که به قله منتهی میشد.
در مورد بنای قلعه الموت دو روایت وجود دارد: بر طبق یکی از آنها این قلعه توسط داعی الحق حسن بن زید در سال 246 هجری بنا شده است. حمدالله مستوفی از جمله کسانی است که بنای قلعه الموت را به حسن بن زید نسبت داده مینویسد: "بنیاد قلعه الموت، که دارلملک ملاحده بود در عهد متوکل خلیفه عباسی در سنه ست و اربعین و ماتین (246) نهادند به فرمان الداعی الحق حسن بن زید الباقری که پادشاه آن ولایت بود. چهارصد و ده سال معمور بماند." در صحت این روایت باید تردید کرد زیرا حسن بن زید در این زمان پادشاه رودبار و دیلمان نبوده است.
اما روایت دیگر میگوید سالها قبل از تاریخ مزبور یکی از سلاطین دیلم، عقابی را برای شکار رها کرده و خود او را تعیب نمود تا به قلهای رسید. با مشاهده وضع قله و پی بردن به ارزش و اهمیت سوق الجیشی آن سلطان مزبور فرمان داد قلعهای در آنجا بنا کنند. آن قلعه الهآموت نامید که به زبان دیلمی معنی آن عقاب آموخت است.